روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

ساخت وبلاگ

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی , فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم , کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست , پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت , این اشک دیده‌ی من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است , این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است , آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطره‌ی سرشک یتیمان نظاره کن , تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

 

پروانه های عاشق...
ما را در سایت پروانه های عاشق دنبال می کنید

برچسب : روزی گذشت پادشهی از گذرگهی, نویسنده : نازنین namjoo بازدید : 216 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1391 ساعت: 21:19